نسیان به قلم سمانه حسینی
پارت پنجاه و هشتم :
انگار رنگ رخساره ام داشت خبر از سر درونم میداد! با اینکه نای ایستادن نداشتم اما به حمام رفتم و بعد از دوش کوتاهی به سمت آشپزخانه راه افتادم تا ضعفم را با املت خوشمزه عمه برطرف کنم. ساعت به عصر میرسید که خاله احترام و آقا محب هم با یک قابلمه بزرگ آش نذری به خانه بابا آمدند. حس داغ بودن و بی حال بودن هر لحظه بیشتر بر تمام وجودم غلبه میکرد. میان بگو بخند ها بود که به اتاق رفتم و گوشه ایی نشستم.
مطالعهی این پارت حدودا ۱۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

سمانه حسینی | نویسنده رمان
خیلی ناز بود خودم دلم رفت براشون😍
دیروزمیم
2چه سورپرایز قشنگی بود هدیه گذاشتین،دیگه سایه راهی نداره همه تو تیم حامدن حتی ثمر 😍🤩🙏🏻❤️
۳ روز پیش
سمانه حسینی | نویسنده رمان
سایه خودشم تو تیم حامده فقط نمیخواد به روی خودش بیاره😎
۳ روز پیشسهیلا
1قشنگ با این پارتای آخر ما رو بین اشک و شوک و خنده و ترس میچرخونی😄
۳ روز پیش
سمانه حسینی | نویسنده رمان
دیگه ببخشید دیگه🙈😁
۳ روز پیشسرو
2راستی مگه آخرای رمان که سهیلا جون میگه پارتهای آخر
۳ روز پیش
سمانه حسینی | نویسنده رمان
نههههههههههه بابا کلی پارت داریم نمیدونم منظورش چیه😅
۳ روز پیشسهیلا
1اخ قربونت برم سمانه جون راستی چقدر کاورایی که از حامد و سایه میذاری استوری نازههههههه عاشقشون شدم من🤩❤️ 🔥
۳ روز پیش
سمانه حسینی | نویسنده رمان
عزیزدلمی😍
۳ روز پیشسهیلا
1وای نه خدا نکنه زود تموم بشه😫 منظورم این پارتایی بودن که گذاشته میشن وگرنه اگه زود تموم بشه خیلی بده من اصلا عادت کردم به شخصیتا🥺
۳ روز پیش
سمانه حسینی | نویسنده رمان
نه زود تموم نمیشه نگران نباش
۳ روز پیشمیم
1باز سایه خواست حامدو تنبیه کنه خودش صدبرابر تنبیه شد 😮
۳ روز پیش
سمانه حسینی | نویسنده رمان
دقیقاااااا
۳ روز پیشمیم
1این همه سال زجر کشید اینارو پیدا نکرد نوشینم به حرفش گوش نداد خیلی خوبه که هردو بخشیدنش 😍
۳ روز پیش
سمانه حسینی | نویسنده رمان
آره یه نکته مثبت شد واسه حامد😍
۳ روز پیشسرو
2بمیرم برای حامد که نوشین وبابک هم رفتن تو تیمش
۳ روز پیش
سمانه حسینی | نویسنده رمان
از بس مظلومه
۳ روز پیشسرو
2راستی این متین نکبت کجاست که چند روزی نیستش
۳ روز پیش
سمانه حسینی | نویسنده رمان
متین بعد از ماجرای دعوا تو مهمونی غیبش زده
۳ روز پیشسرو
2معرکه بود بازم مرسی سمانه جون هرچند که دوپارت قبلی هلاکمون کرد ولی این پارتم عالی بود ممنون
۳ روز پیش
سمانه حسینی | نویسنده رمان
فدات عزیزم🥰💕
۳ روز پیشسهیلا
2سرو جونم کجاییییییییی بیا پارت هدیههههههه
۳ روز پیشسرو
2سلام عشقم مهمون داشتم الان آمدم خوندم مرسی گلم
۳ روز پیشسهیلا
2دل بابکم بلاخره رضایت داد ای خدا🥺💔
۳ روز پیش
سمانه حسینی | نویسنده رمان
آره 🥺
۳ روز پیشسهیلا
2یا خدااااااااااا سمانه جون چقدر تو خوبی پارت هدیه گذاشتی بازم😍😍😍😍😍
۳ روز پیش
سمانه حسینی | نویسنده رمان
خواستم سورپرایز بشید😁❤️🔥
۳ روز پیش
لطفا صبر کنید...
سرو
1وای خیلی خوشگل بود کار کی بوده دستش درد نکنه خنده ی حامد خیلی واقعی و ملموس بود